سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنبندگان زمین و ماهیان دریا و هر کوچک و بزرگی در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار نیکی آمرزش می طلبند . [امام صادق علیه السلام]
با یک عده بسیجی
عروسی ما، در بهشت خواهد بود!
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/8/10:: 4:37 عصر
  •  

    به نام خدا

    حجت الاسلام و المسلمین آقای اسماعیل داستانی بنیسی در وبلاگ بنیسی.پارسی بلاگ. کام نوشته است:

     ربیع بن خثیم یکی از عابدان و زاهدان زمان خویش بود. این عابد حقیقی که از روی معرفت، حق _ تعالی _ را عبادت می کرد، بیش تر عمر خود را روزها روزه می گرفت و شب ها تا صبح به عبادت قیام می کرد و رهزن خواب را از گرد خیمه ی دیدگانش فراری داده بود. او از غایت بیخوابی، لاغر و نحیف گشته بود.

         روزی دخترش بر وی گفت: «پدرجان! که را در دنیا بیش تر از همه دوست داری؟» ربیع جواب داد: «محمد رسول الله _ صلوات الله و سلامه علیه _ را.» دخترش گفت: «پدر! به حق محمد رسول الله _ صلی الله علیه و اله و سلم _ لحظه ای سر به بالین بگذار و استراحت کن (و) بخواب!»

         ربیع بن خثیم وقتی حرمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) پیش آمد، سر بر زمین گذاشت و چشمی گرم کرد. در خواب دید که به او گفتند: «در بصره زنی است به نام میمونه ی زنگی. او جفت (= همسر) تو خواهد بود.»

         ربیع بن خثیم به سوی بصره حرکت کرد. وقتی به آن شهر رسید، عباد و زهاد بصره به پیشوازش آمده و مقدمش را گرامی داشتند و سبب عزیمت (= سفر) آن بزرگوار را جویا شدند. او گفت: «می خواهم میمونه ی زنگی را دریابم تا بدانم او چگونه زنی است.»

         گفتند:‏ «او زنی است عابده و زاهده. گوسفندان مردم را به چرا می برد و اجرتی که از این راه می گیرد، به فقیران شهر می دهد و آن جایی که ساکن است، همه شب فریاد برمی آورد و می گوید: آهای مردم! عجب محب خدا هستید!

                    عجبا للمحب! کیف ینام؟                       کل نوم علی المحب حرام

                    خواب، آن کس کند که خام بود            خواب بر عاشقان حرام بود»

         ربیع بن خثیم نشانی محل او را گرفته و بدان سوی، روانه شد. آمد. دید در یک بیابان، گرگی مشغول چرانیدن گوسفندان او است و خود رو به درگاه (خدا) نماز می خواند!

         وقتی نمازش تمام شد، ربیع با صدای بلند بر او سلام کرد: «السلام علیک یا میمونه!» او جواب داد: «علیک السلام یا ربیع!»

         ربیع پرسید:‏ «تو مرا چگونه شناختی؟» گفت:‏ «آن که ما را به تو شناسانید، تو را هم بر ما معرفی کرد و آن عروسی در بهشت موعود خواهد بود!»

         ربیع بن خثیم از او پرسید:‏ «از چه زمانی گرگان با گوسفندان آشتی کرده اند؟!» میمونه جواب داد:‏ «از آن روزی که من با خداوند _ جل جلاله _ آشنایی کرده ام. تا من عهد و آشنایی خود را نشکنم، گرگ ها گوسفندان مرا نمی درند!»

         سپس میمونه رو به ربیع گرفت و گفت:‏ «ای ربیع!‏ آیاتی از قرآن برای من بخوان.» و ربیع بن خثیم شرع کرد (به خواندن) این آیات:‏ «ان لدینا انکالا وجیما و طعاما ذاغصة و عذابا الیما». هنوز آیه تمام نشده بود که میمونه نعره ای زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد!

         ربیع بن خثیم گوید:‏ «دیدم جمعی از زنان آمدند و کفن و حنوط برای او آورده اند. پرسیدم: شما از کجا دانستید که او وفات کرد؟ گفتند: او همیشه دعا می کرد که خدایا!‏ اجل مرا در نزد ربیع بن خثیم قرار بده. چون شنیدیم که تو، به نزد او آمده ای، دانستیم که دعای او مستجاب شده است!»

    نسخه ی خطی کتاب گنجینه ی لؤلؤ و مرجان
    (نگاشته ی حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی قدس سره)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 98783
    بازدید امروز : 13
    بازدید دیروز : 0
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    عشق به اهل بیت (علیهم السلام)[30] . معارف اسلامی . مناجات با خدا . عارفانه ترین .
    ............. بایگانی.............
    همه چیز من
    حرف دل
    سنن النبی
    ملکا ذکر تو گویم
    خاطره ی عشق
    از دریچه ی علم
    بسیجی یعنی این
    از دریچه ی عشق
    کودکی که خدا را دید
    پهلوان پنبه
    امانتی
    دعا به جای نفرین
    او جسم نیست و هرگز دیده نمی شود
    اقای پاپ فحاش ، مخلصتیم
    آقای ابوالقاسمی
    پنتاگون بی عرضه
    میهمان خدا روی زمین
    محرم موسم غم
    خط سرخ
    خداشناسی
    ویژگی های قرآن
    شیمیایی ها
    جنگ و جای ...
    با یک مگس جهنمی شد !
    زمستان 1385
    پاییز 1385

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    با یک عده بسیجی
    اجمدرضا عابدی
    14 سال سن دارم و مشغول به تحصیل می باشم.علاقه ی شدیدی به کامپیوتر دارم و بیشتر از آن به بسیج. امیدورام که همه ی بسیجیان زیر سایه ی امام امت محفوظ باشند.یا علی ( بسیجی )

    .......... لوگوی خودم ........
    با یک عده بسیجی
    .......لوگوی دوستان ........




    ....... لینک دوستان .......
    حضرت استاد بنیسی (ره) و 555 اثرش
    دوست طلبه من؛ محقق بنیسی
    معرفی سایت های برتر

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........