سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در باره کسانى که از جنگ در کنار او کناره جستند ، فرمود : ] حق را خوار کردند و باطل را یار نشدند . [نهج البلاغه]
با یک عده بسیجی
ویژگی های ‍‍قرآن
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/10/8:: 7:13 عصر
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    ترجمه ی خطبه ی 183 حضرت علی (ع)

    قرآن فرماندهی بازدارنده ، و ساکتی گویا ، و حجت خدا بر مخلوقات است . خداوند عمل کردن به قرآن را از بندگان گرفته ، و آنان را در گرو دستوراتش قرار داده است.
    نورانیت قران را تمام ، و دین خود را به وسیله ی آن کامل فرمود ، و پیامبرش را هنگامی از جهان برد که از تبلیغ احکام قرآن فراغت یافته بود ،پس خدا را آنگونه بزرگ بشمارید که خود بیان داشته است .
    خداوند چیزی از دینش را پنهان نکرده ، و آنچه مورد رضایت یا خشم او بوده وا نگذاشته ، جز آنکه نشانه های آشکار ، و آیتی استوار برای آن قرار داده است که به سوی آن دعوت یا پرهیز داده شوند ، پس خشنودی و خشم خدا در گذشته و حال یکسان است .
    بدانید همانا خداوند از شما خشنود نمی شود به کاری که بر گذشتگان خشم گرفته ، و خشم نمی گیرد به کاری که بر گذشتگان خشنود بود . شما در راهی آشکار قدم بر می دارید . و سخن گذشتگان را تکرار می کنید ،خداوند نیازمندی های شما را کفایت کرده و به شکر گذاری وادارتان ساخت ، و یاد خویش را بر زبان های شما لازم شمرد.


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    خدا شناسی
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/10/8:: 12:10 عصر
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    ترجمه ی خطبه 65 حضرت علی


    ستایش خدایی را سزاست که صفتی بر صفت دیگرش پیشی نگرفته تا بتوان گفت : پیش از آنکه آخر باشد اول است و قبل از آنکه باطن باشد ظاهر است .هر واحد و تنهایی جز او ، اندک است ،هر عزیزی جز او ذلیل و هر نیرومندی جز او ضعیف و ناتوان است ،هر مالکی جز او بنده و هر عالمی جز او دانش آموز است ،هر قدرتمندی جز او ،گاهی توانا و زمانی ناتوان است هر شنونده ای جز خدا در شنیدن صداهای ضعیف کر و برابر صداهای قوی ،ناتوان است و آوازهای دور را نمی شنود . هر بیننده ای جز خدا ،از نشاهده ی رنگ های نا پیدا و اجسام بسیار کوچک ناتوان است . هر ظاهری غیر از او پنهان و هر پنهانی جز او آشکار است .
    مخلوقات را برای تقویت فرمانروایی ،و یا ترس از آینده ،یا یاری گرفتن در مبارزه با همتای خود ، و یا برای فخر و مباهات شریکان ، و یا ستیزه جویی مخالفان نیافریده است . بلکه همه ، آفریده ی او هستند . در سایه ی پرورش او ،بندگانی فروتن و فرمانبردارند . خدا در چیزی قرار نگرفته تا بتوان گفت در آنجاست ، و دور از پدیده ها نیست تا بتوان گفت از آنها جداست . آفرینش موجودات ،او را در آغاز ناتوان نساخته ،و از تدبیر پدیده های آفریده شده باز نمانده است ، نه به خاطر آنچه آفریده قدرتش پایان نگرفته و نه در آنچه فرمان داد و مقدر ساخت دچار تردید شد . بلکه فرمانش استوار ،و علم او مستحکم و کارش بی تزلزل است . خدایی که به هنگام بلا و سختی به او امیدوار ، و در از او بیمناک اند .


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    سفر به آسمان
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/30:: 11:57 صبح
  • آن روز که رفتی گفتی دریای عشق با آن همه زیبایی نگهبان دریا دل می طلبد .
    گفتم بلکه زود تر بر گردی .
    گفتی دوباره یکدیگر را خواهیم دید و سپس همه ی وجودم تبخیر آب دریا شد و به آسمان رفت اما تو هنوز نیامده ای .
    هنوز با عقربه های ساعت دعوا می گیرم . چسبیده اند به صفحه . با خودم می گویم نکند ساعت زمان و عمر خودم عقب مانده است.

     

     

    پدر سالک شهید دریا داردوم خلبان
    صادق ترویجی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    جنگ و جای خالی خیلی از آدمها
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/30:: 11:51 صبح
  • جنگها هر چقدر هم طولانی باشند بالاخره تمام می شوند
    و مردم به خانه هایشان باز می گردندو خانه هایشان را می سازند. و روزی هم از یاد میبرند که روزی روزگاری آنجا میدان جنگ بوده است .
    اما چیزی که هیچ وقت ساخته نمی شود و جای خالی اش را نمی توان با هیچ بنا و درخت و فواره ای پر کرد
    (جای خالی خیلی خالی آدمهاست ) آدمهایی که مثل دیوار های یک قلعه جلو ایستادند تا دیگران پشتشان پناه گیرند.
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    محمود کاوه و قیمت سرش
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/30:: 11:43 صبح
  • بسم رب الشهدا و الصدیقین

    سردار رشید اسلام محمود کاوه فرمانده ی تیپ ویژه شهدا
    ضد انقلاب در کردستان نیروهای سپاه را شناسایی کرده و بعد فورا برای سرشان جایزه می گذاشت .
    کاوه که آمد ، دو هفته بعد اسمش رفت توی لیست . سرش را سه هزار تومان می خریدند .
    دو هفته بعد شد 15 هزار تومان . بعد در عملیات آزاد سازی بوکان قیمت سر کاوه به 2 میلیون تومان هم رسید.

    حدیث شهادت :

    خدای متعال :
    شهیدان از پاداش خداوند شادمانند و به رهروان خود بشارت می دهند که خوف و اندوهی ندارند .


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    بجای نفرین دعا کرد
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/24:: 3:32 عصر
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    ابراهیم اطروش می گوید : با معروف کرخی بر کنار دجله نشسته بودیم. دیدیم عده ای جوان در قایقی نشسته و در ضمن حرکت به رقاصی و آوازه خوانی مشغولند .بعضی از دوستان از معروف کرخی خواستند آنها را نفرین کند .
    او دستهایش را بلند کرد و گفت : خدایا آنها را در دنیا شاد کردی ، در آخرت هم آنها را  شاد گردان.
    گفتند :ما از تو خواستیم آنها را نفرین کنی ، تو آنها را دعا کردی .
    او گفت : اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد گرداند وسائل توبه را برایشان فراهم می آورد .

     

     

    یکصد موضوع 500 داستان
    صفحه 530

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    چرا در هنگام مرگ، «لا اله الا الله» نگفت؟
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/24:: 3:11 عصر
  • یکی از شاگردان برجسته ی فضیل بن عیاض مریض شد. فضیل بن عیاض به عیادت او رفت و بالای سرش نشست. دید او در حال احتضار و جان کندن است.

         فضیل قرآن به دست گرفته و خواست «سوره ی یس» را بالاسر او بخواند. مریض بر او اشاره کرد که نخوان!

         فضیل سکوت کرد و بعد به او تلقین نمود که بگو: «لا اله الا الله.» مریض بر او اشاره کرد که نمی گویم! و با همان حال از دنیا رفت.

         فضیل بن عیاض از مشاهده ی این حالت، خیلی غمگین و مهموم شد. به منزلش برگشت و تصمیم گرفت از خانه ی خود خارج نشود تا این که سر (= راز) آن کار شاگردش را بداند تا این که او را در خواب دید که فرشتگان او را عذاب می کنند.

         فضیل از او پرسید که تو اعلم تلامذه (= دانشمندترین شاگردان) من بودی. چرا وقت مردن، معرفت از تو سلب (= گرفته) شد و به سوء خاتمه (= بدعاقبتی) از دنیا رفتی؟» او گفت:‏ «من به واسطه ی سه خصلت (= ویژگی) مبتلا به سوء خاتمه شدم (یعنی: عاقبتم بد شد)؛
                         اول: این که در دنیا سخن چین و نمام بودم؛
                         دوم: این که حسود بودم؛
                         سوم: این که مریض شدم. طبیب به من گفت: همه ساله باید
                         یک قدح شراب بخوری و من هم خوردم!
    این سه خصلت باعث سوء عاقبت من شد.»

    نسخه ی خطی کتاب «گنجینه ی لؤلؤ‏ و مرجان»
    نگاشته ی حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی (قدس سره)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    دوست دارم آنچه را که به دست خدا رسیده، ببوسم!
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/24:: 3:11 عصر
  • معلی بن خنیس می گوید: یک شبی از شب ها باران زیادی باریده و هوا تاریک بود. حضرت صادق _‏ علیه السلام _ را دیدم (که)‏ از خانه اش بیرون آمد و آهسته به سوی ظله ی بنی ساعده (= محلی که فقرا بیش تر در آن جا و زیر طاقی زندگی می کردند) روان شد.

         من پشت سر آن حضرت راه افتادم. متوجه شدم که چیزی از دست آن حضرت به زمین ریخت و آن بزرگوار در حالی که آن ها را جمع می کرد، می فرمود: «بسم الله. اللهم!‏ رد علینا؛ به نام خدا. خدایا!‏ (آنچه ریخته شده،) به من باز گردان.»

         معلی بن خنیس گوید: من پیش رفته و خود را معرفی کردم. حضرت فرمود: «معلی! دست به زمین بکش (و)‏‏‏ آنچه را که پیدا کردی، به من بده.» من چند گرده نانی پیدا کرده و به آن حضرت دادم و آن حضرت آن ها را بر انبانی (= کیسه ای) گذاشت و انبان را برداشت و راه افتاد.

         من گفتم: فدایت بشوم!‏ اجازه بده من آن را بردارم. فرمود «نه؛ من سزاوارترم به حمل آن از تو؛ ولی اگر خواستی، همراهم بیا.»

         آمدیم تا به ظله رسیدیم. دیدم عده ای از فقرا در آن جا خوابیده اند. امام صادق _‏ علیه السلام _ در زیر سر و یا در زیر روی انداز هر یک یک آن ها، قرص نانی یا دو قرص نان گذاشت تا آخرین فردشان؛ سپس برگشتیم.

         در راه به آن حضرت عرض کردم: اینان از شیعیان شما هستند؟ فرمود: «اگر از شیعیان ما بودند، ما ناچار تعهد نمک (یعنی: خورش) آن ها را باید می کردیم!» و بعد فرمود: «خداوند برای هر چیزی متولی (= سرپرست) و خازنی (= نگهدارنده) مقرر فرموده؛ ولی بر صدقه، خود، متولی و خازن شده است!
    دیدم پدرم (امام باقر _ علیه السلام _ ) را (که) وقتی به سائل (= فقیر) چیزی می داد، دوباره از او می گرفت؛ می بوسید و می بویید (و) باز به او بر می گردانید و این برای آن است که صدقه قبل از آن که به دست سائل برسد، به دست خدای _ تعالی _ می رسد و پدرم می فرمود: دوست دارم آنچه که به دست خدا رسیده، آن را ببوسم و ببویم! به درستی که صدقه دادن در شب، غضب و خشم الاهی را فرومی نشاند و گناهان بزرگ را محو و نابود می کند و حساب روز قیامت را آسان می گرداند و صدقه دادن در روز، مال آدمی را زیاد و بر عمر او می افزاید.»

    نسخه ی خطی کتاب «گنجینه ی لؤلؤ و مرجان»
    نگاشته ی حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی (قدس سره)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    فوت کرد آتش را خاموش کند؛ ریشش آتش گرفت!
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/24:: 3:11 عصر
  • یعقوب بن سلیمان می گوید: مدتی از سال 61 هجری... (و) واقعه ی کربلا و شهادت آقا اباعبدالله الحسین _ علیه السلام _ گذشته بود که یک شبی من با چند نفر از یاران و دوستان خودم در محفلی دور هم نشسته و صحبت از واقعه ی دلخراش عاشورا و شهادت شهیدان کربلا کرده و بر قاتلین آن ها لعن می فرستادیم و می گفتیم که (الحمد لله؛) همه ی قاتلین شهدای کربلا، از مال و جان گرفتار شده و به جهنم واصل شدند.

         در آن هنگام پیرمردی که در گوشه ای نشسته بود، رو  به ما کرد (و) سوگند یاد نمود و گفت: «من از آن ها(یی) هستم که در کربلا در قتل امام حسین شرکت کردم و تا کنون هم هیچ آسیب و ضرری بر من نرسیده که موجب ناراحتی من باشد!» همه ی یاران با خشم و غضب بر او نگریستند.

         در همان حال، چراغی که با روغن (= نفت) در وسط منزل می سوخت،‏ دود زد و فتیله اش خراب شد. آن پیرمرد شروع کرد به اصلاح کردن آن.

         ناگهان انگشت وی آتش گرفت! فوت کرد تا خاموش شود؛ ریشش آتش گرفت! بیرون دویده، خود را به آب حوض انداخت؛ ولی آتش در بالای سر او شعله ور بود و همچنین ماند تا هلاک شد!

         خدا او لعنت کند!

    نسخه ی خطی کتاب «گنجینه ی لؤلؤ و مرجان»
    نگاشته ی حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی (قدس سره)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    کودکی که خدا را دید!
  • نویسنده : اجمدرضا عابدی:: 85/9/24:: 3:11 عصر
  • عارفی قصد حج کرد. فرزند کوچکی داشت. از او پرسید: «پدر! به کجا می روی؟» پدرش گفت: «به خانه ی خدا می روم.»

         پسر او به تصور این که هر کسی در خانه ی خود می باشد و هر کس به خانه ی خدا برود، او را هم آن جا می بیند، گفت: «پدرجان! مرا هم با خود به آن جا ببر.» پدرش گفت: «این کار، مناسب حال تو نیست.» پسر شروع به گریستن کرد. آن قدر گریست که پدرش بر حال او دلسوزی کرد و رقت آورد و او را هم به همراه خود به کنار کعبه آورد.

         هنگام طواف، پسر از او پرسید: «این جا مگر خانه ی خدا نیست؟» پدرش گفت: «چرا.» پسر پرسید: «پس خود خدا کجا است؟!» پدرش گفت: «او... .» پسر گفت: «من به تصور این که خدا را ملاقات کنم، به خانه ی او آمدم!»

         این را گفت. جیغی کشید. بر زمین افتاد و مرد! پدرش وحشت زده فریاد برآورد: «آه! پسرم چه شد؟ آه!‏ فرزندم! کجا رفتی؟»

         از گوشه ی خانه ی خدا صدایی شنید که به او می گفت: «فلانی! تو، به زیارت خانه ی خدا آمدی و آن را درک کردی. او بر(ای) ملاقات خود خدا آمده بود (و) بر لقایش پیوست!»

    نسخه ی خطی کتاب «گنجینه ی لؤلؤ و مرجان»
    نگاشته ی حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی (قدس سره)


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 98862
    بازدید امروز : 12
    بازدید دیروز : 4
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    عشق به اهل بیت (علیهم السلام)[30] . معارف اسلامی . مناجات با خدا . عارفانه ترین .
    ............. بایگانی.............
    همه چیز من
    حرف دل
    سنن النبی
    ملکا ذکر تو گویم
    خاطره ی عشق
    از دریچه ی علم
    بسیجی یعنی این
    از دریچه ی عشق
    کودکی که خدا را دید
    پهلوان پنبه
    امانتی
    دعا به جای نفرین
    او جسم نیست و هرگز دیده نمی شود
    اقای پاپ فحاش ، مخلصتیم
    آقای ابوالقاسمی
    پنتاگون بی عرضه
    میهمان خدا روی زمین
    محرم موسم غم
    خط سرخ
    خداشناسی
    ویژگی های قرآن
    شیمیایی ها
    جنگ و جای ...
    با یک مگس جهنمی شد !
    زمستان 1385
    پاییز 1385

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    با یک عده بسیجی
    اجمدرضا عابدی
    14 سال سن دارم و مشغول به تحصیل می باشم.علاقه ی شدیدی به کامپیوتر دارم و بیشتر از آن به بسیج. امیدورام که همه ی بسیجیان زیر سایه ی امام امت محفوظ باشند.یا علی ( بسیجی )

    .......... لوگوی خودم ........
    با یک عده بسیجی
    .......لوگوی دوستان ........




    ....... لینک دوستان .......
    حضرت استاد بنیسی (ره) و 555 اثرش
    دوست طلبه من؛ محقق بنیسی
    معرفی سایت های برتر

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........